جمعه با سپهر
امروز صبح ساعت ٩ بیدارباش دادی...........صبحونه املت خوردی و با خوردنت خوشحالمون کردی........بعدشم همش تو دست و پام وول خوردی.لباسهای بابارو مرتب کردم و یک تعدادیش برای بخشیدن و دوتا برای تعمیر و ٤تا برای اتوشویی رفت کنار.....تو هم کنار دستم بودی و خودتو سرگرم میکردی....به پیشنهاد بابات رفتیم دور زدیم و برگشتیم..تو راه خوابت برد و به زور بیدارت کردم....هردومون هوس ساندویچ کرده بودیم اما من یک خورش من دراوردی با قلقلی و نخودفرنگی و زرشک درست کردم.....قبل خوردن ناهار بردمت حموم.....دوسه هفته ست که میبرمت حموم کوچیمه زودتر گرم میشه و بخار میکنه .....ناهار خوردیم و رفتیم لالا کنیم که نمیخوابیدی تا ٣ که با دعوا خوابوندیمت و خوابیدیم تا ٥.من عاشق ...
نویسنده :
معصومه
1:17