سپهرسپهر، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

نی نی اول، بارداری سوم

پسر یک ساله من

1392/6/10 10:39
نویسنده : معصومه
302 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم مامانو ببخش که انقدر  دیر به دیر وبلاگتو آپ میکنم.......وقت ندارم به خدا......

خیلی دوست داشتنی تر شدی........

روز بعد از عید فطر با خونواده پدریت و خاله بابات رفتیم ج...........جوجه کباب درست کردیم و توهم کلی خوردی...........با عموتم حسابی رفیق شدی.....

تولد یک سالگیتم جشن گرفتم...........البته چهارشنبه روز تولدت بود اما انداختمش پنج شنبه تا تعطیل باشم.......خیلی خوب بود....یک عالم کادو گرفتی و حال کردی.....عموتم یک ماشین شارژی خوشگل برات خریده بود......

واکسنتو با ده روز تاخیر زدم...چون فقط دوشنبه ها این واکسنو میزدن.........از بس تو درمونگاه میدویدی خانمه گفت فکر کردم واکسن ١٨ ماهگیه چون بچه های ١٢ ماهه را تو بغل میارن درمونگاه نه سرپا و دوان دوان..

البته روز تولدت بردمت برای قد و وزن....١٠ کیلو وزن و ٧٩ سانت قدد و ٤٦.٥هم دور سر..البته به نظر من قدت ٨٠ بود..حانمه گفت وزن و دور سرت رو نموداره و قدت بالاتر از نموداره....

ساعت خونه آقاجون پاندول داره و سر ساعت دینگ دینگ میکنه...تو هم تا ساعت میبینی انگشتتو مثل پاندول چپ و راست میبری و میگی دین دین.

تقریبا از هر چیز بلندی بالا میکشی....

یک هفته است که جمله میگی...آب بده......آب بده....

وقتی کسی میره میگی دفت

چند هفته است میبریمت پارک...البته زحمت واقعی را مامان جون میکشه و عصرها که من مطبم میبردت پارک....عاشق تاب و سرسره ای و بخصوص سرسره...از اون بالا که میای پایین قهقهه میزنی و همه تو پارک برای دیدن خنده تو دورت جمع میشن......... 

آخر هفته رفتیم تهران تا من دوستان دوران دانشجویی عمومیمو ببینم..........خیلی خوش گذشت....تو هم خاله جونو اذیت کردی در حد تیم ملی....

دیروز هم در سن یک سال و ١٧ روزگی جیشتو گفتی و رو لگن نشستی جیش کردی.........فدات بشم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)