من عاشق پنجشنبه هام
صبح ساعت ٨ بیدار شدی و صدام زدی.خودمو به خواب زدم.اومدی رو پام دراز کشیدی و خوابیدیم تا ١٠.......خیلی گشنت بود و یک کاسه مربای هویج خوردی........صبحونه بهت نون پنیر چای شیرین دادم که پای برنامه خاله شادونه نوش جون کردی.........بعدش آذر اومدی و رفتم بیرون.....دلم خرید میخواست اما تنبلیم میومد.پول کارت به کارت کردم و برگشتم خونه............داشتی با آهنگ نقاشی شبکه پویا میرقصیدی......بابات اومد و رفتیم خونه آقاجون ناهار.......ابه محض رسیدن دنبال مامانه گشتی....آبگوشت خوردیم و با گریه آوردیمت خونه........میخواستی پیش آنه باشی........شیر خوردی و به زحمت خوابیدی تا ٥:٣٠. رفتیم خرید برای بابا......دوتا بلوز و یک شلوار و یک جفت کفش و یک کاپشن.......اصرار داشتی با بابا بری تو اتاق پرو........با یک پسربچه هم دوست شدی و کلی بدوبدو کردی.......شام خونه خاله جونت بودیم..........عمه هم بود.........خیلی اذیت کردی......به همه چی دست میزدی و هلاکم کردی.............دوباره با گریه برای آنه اومدی خونه و تا خود خونه اشک ریختی.
امیررضارو صدا میزدم و تو هم تکرار میکردی امیر
بهت برس دادم تا موهاتو شونه کنی ....سراغ سشوارو گرفتی ...به سشوار میگی بات و خیلی ازش میترسی
خواستم پوشکتو عوض کنم تا بازت کردم مثل من گفتی جیش و شروع کردی به فوت کردن تو هوا