اولین بیماری پسرم
سلام سپهرم......میخوام وقایع دیروز و امروزو بنویسم. دیروز چهارشنبه صبح مریض داشتم...دکتر ف ارتوپد..نمیخواست از وقت مطبش بزنه و قرار شد صبح بیاد مطب....بیدار شدم و تورو با صورت نشسته بردم خونه آقاجون....بعد از مطب هم رفتم دانشکده تا سوالات امتحان دانشجوهام که شنبه است را بدم آموزش....مامان جون و آقاجون میخواستن برن فاتحه شوهرخاله آقاجون و قرار شد ٥/٤تورو ببرم اونجا...مامان جون گفت وقتی میخواستی برن طرفت دستهاتو به نشونه بیا میبری طرف خودت..ناهار نون و پنیر خوردیم و من خوابیدم...آخه شب قبل درگیر طرح سوال و تصحیح پایان نامه دایی ٢ و خوندن مطالبی درباره جراحی امروز بودم و ساعت ٣ خوابیده بودم....پدرجون تورو نگه داشت و من خوابیدم تا ٤....ر...
نویسنده :
معصومه
1:29