عزیزدلم شکموی من
پسرم خیلی شکمویی....امروز خاله جونت اومد خونمون تا تورو ببینه...عاشقته و منم درکش میکنم آخه خودمم نسبت به پسرهای اون همین جوریم.....
ازت کلی عکس گرفتم...دوربینو میشناسی و وقتی میخوام ازت عکس بگیرم زل مینی به دوربین و چشماتو چپ میکنی و قیافه متعجب به خودت میگیری....
از وقتی شروع کردی به غذا خوردن همه چی میخوری...میوه هم دوست داری و دیشب یک عالم سیب خوردی....
دیشب بابات میگفت گوووووووووووووووووووفیییییییییییییییییییی و تو بغض میکردی نمیدونم چرا....
عاشق بازی کردنی و میخوای یکسره باهات بازی کنیم..دوباره مثل دوران نوزادیت شدی و نصفه شبها میای تو بغلم میخوابی...الان هم میخوام ببرمت حموم جیگر مامان.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی