سپهرسپهر، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

نی نی اول، بارداری سوم

بدون عنوان

1391/11/3 0:38
نویسنده : معصومه
136 بازدید
اشتراک گذاری

پسر بازیگوشم.........خیلی شیطون شدی..الان خوابوندمت و اومدم چند خطی برات بنویسم....

دیروز اومدن و ده تا به رادیاتورهای اتاقمون اضافه کردن و از امشب بر گشتیم رو تخت.....گهواره شما هم کنار تختمه و تو اونجا خوابیدی...

یمی از کارای جدیدت اینه که بعد از اینکه غلت میزنی و دمر میشی دوباره خودت به پشت برمیگردی...دیگه اینکه خیلی سعی میکنی حرف بزنی بخصوص اگه غذا تو دهنت باشه

بیدار شدی و رفتم آوردمت پیش خودم...با لبخند از خواب بیدار میشی..

ده روزه که غذای کمکی میخوری...امشب هم شام آب ماهیچه خوردی..فرنی خیلی دوست داری و کلا همه غذاهارو با میل و رغبت میخوری..

امروز تو میوه فروشی وزنت کردم در ٥ ماه و ده روزگی ماشالله ٧٩٠٠ بودی که با کسر لباس ٧٥٠٠ میشه..تو خونه هم وزنت که کردم ٧٥٠٠ بودی..

علاقه زیادی به چایی داری و جرات نمیکنم جلوی روی تو چایی بخورم حتما میخوای و اگه هم بخوری به قول پدرت مست میشی و تا نصفه شب عربده میکشی و میخندی....

امروز صبح باید میرفتم کارگاه ...مونده بودم چطوری بیدارت کنم و لباش تنت کنم...یهویی خودت با یک لبخند زیبا بیدار شدی ... دمر خوابیده بودی ...سر و سینه ات را مثل سمندر بالا آوردی و با دهن گشادت زل زدی بهم...منم لباس تنت  کردم ..حتا یک نق کوچولو نزدی..بردمت خونه آقاجون و تحویلت دادم به اونا....ظهر که اومدم دنبالت تو ماشین خوابیدی....تو آسانسور همسایه ها بودن و با دیدنشون چشماتو باز کردی و نگاه همیق و نافذی به اونا کردی و بعدش دوباره خوابیدی.....تا بعد از ناهار هم خواب بودی..بعدش من تحویل پدرت دادم و رفتم تل غبل مطب چرتی بزنم.....تو هم نخوابیده بودی....پدرت شب اومد مطب دنبالم و رفتیم طلا خریدیم....یک گردنبند خوشگل ..وای طلا خیلی گرونه....٣٤٦٠٠٠٠تومن تموم شد..بعدش پدرجونت هم دو تا شلوار جین خرید و رفتیم خونه آقاجون دنبال تو..شام خوردیم و برگشتیم..

فردا هم باید برم کارگاه ...زود بیدار میشیم جیگرم...خوشحال باش که زیاد نمیخوابی/.............

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)