بدون عنوان
سپهرم عاشق خلسه بعد از شیر خوردنتم...الان تو بغلمی...شیرتو خوردی و گونه تو چسبوندی روی سینه ام...چشماتو خمار کردی و زیر چشمی نگاهم میکنی و لبخند میزنی...اشک تو چشمام جمع میشه و جواب لبخندتو میدم و سعی میکنم تمام عشقمو بریزم تو لبخندم...تو هم میفهمی و تو همون حال از ته دل میخندی...شکمت که رو پهلومه تکون تکون میخوره...دلم برات ضعف میره..عاشقتم پسرم...خیلی دوست دارم/..
تو این مدت خیلی بزرگ شدی...مردشدی..فردا مامان جون و آقاجون از مکه برمیگردن..حتما ببیننت تعجب میکنن که چقدر بزرگ شدی...تازگیها خیلی میخندی.. دوست داری همه باهات حرف بزنن و تو هم تندتند دست و پاتو تکون بدی و بخندی...با انرژی تمام پا میزنی..اندازه یک دوچرخه سوار حرفه ای هرروز تمرین داری...
خودتم حرف میزنی..میگی اووووووووووووووووووو مامان بزرگت میگه مگه رشتی ای که اوووووواوووووووووومیکنی......حرفای دیگه تو آغن..اوغن..............غغ..غغ و دو روزه بووووووووو بووووو هم اضافه شده...هنوزم برای شیر خوردن اونگه اونگه میکنی.....
دیروز غلت زدی ...تو دوماه و هجده رورگی...همه معتقدن که خیلی باهوشی..دستم خواب رفته برم بذارمت سرجات...فعلا شب بخیر گل مامان