فردا 5 ماهت تموم میشه
سلام سپهرم.............خیلی وقته اینجا ننوشتم..یکبارم که نوشتم مطالبم پرید.....تو این مدت خیلی بزرگ شدی
دو ماهگی که با مامان بزرگت رفتیم درمانگاه ٥٧٠٠ بودی و ٥٧ سانت
سه ماهگی تنهایی بردمت و ٦٢٠٠ بودی و ٦٢ سانت
چهارماهگی با مامان جون رفتیم و ٦٧٠٠ بودی و ٦٥ سانت
دیگه منو میشناسی و وقتی جلوی چشمت نیستم اعتراض می کنی...پدرجونتو خیلی دوست داری و اونو هم می شناسی
دیگه شیر منو نمیخوری..از روز عاشورا تا حالا دیگه لب نزدی.....خیلی خوش اخللاقی و دنبال بهونه برای خندیدن میگردی...پسر دوست داشتنی ای هستی و همه دوست دارن.بخصوص آقاجون و خاله جون و دایی٢.
هر کی بهت لبخند بزنه با لبخند جوابشو میدی و به قول پدرت تو دام تو میفته و باید باهات بازی کنه...
عاشق بازی دالی هستی البته از دو ماه و خورده ای به این بازی که مال سن بالاتر از شماست علاقمند شدی و هنوزم بازی مورد علاقه توست مخصوصا با انداختن دستمال کاغذی یا پتو روی صورتت.
مجبور شدیم شیرتو عوض کنیم چون شیرخشک اس ام ای گلد دیگه گیر نمیومد..الان اپتامیل میخوری و دوست داری. گیگوز هم امتحان کردیم که هرچی خورده بودیو بالا آوردی..
به غذای سفره علاقه زیادی داری..تقریبا همه چی با ما میخوری..امروز با پدرت برات فرنی پختم و خوب خوردی
به کتاب هم علاقه داری و برات کلی کتاب خریدم.
یک هفته است که ساعت ١٢:٣٠ شب میخوابی تا ٦:٣٠ صبح. شیر میخوری و میخوابی تا ٨:٣٠.
پی پی کردنتم مرتبه. یکبار صبح و یکبار شب.
دایی ٢ بهت میگه سپ سپ و گاهی هم وزغ..خاله جونت شازده صدات میکنه
خیلی راحت غلت میزنی و سعی میکنی سینه خیز بری اما زیاد موفق نیستی.مامان جون میگه ماها تو سن تو همه مون سینه خیز میرفتیم
از لباس پوشیدن متنفری و غر میزنی و گاهی هم گریه اما موقع درآوردن لباس اعتراضی نداری
دیگه اینگه و اونگه نمیکی . فکر کنم اپمنظورت سینه من بود که دیگه از دامنه لغاتت خارج شد. شیر که میخوری گاهی میریزیش ته حلقت مثل غرغره کردن و میگی غغغغغغغغغغغ خخخخخخخخخخخخ گگگگگگگگگ
اسم خودتو میشناسی و صدات میزنیم برمیگردی.
همیشه متعجبی..خیلی قلقلکی هستی..مثل من