سپهرسپهر، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره

نی نی اول، بارداری سوم

ما هنوز سیزده بدرمونو در نکردیم

1391/1/13 12:44
نویسنده : معصومه
250 بازدید
اشتراک گذاری

سه شنبه 8 فروردین

آخرین روز کشیک بابایی بود. منم براش خورش فسنجون بردم بیمارستان. از غروب ترش میکردم. ناهارم چیز سنگینی نخورده بودم که باعث ترش کردنم شده باشه. مامان جون گفت گل پسرت داره مو درمیاره و از حالا به بعد ترش می کنی بخصوص غروبها. با بابایی کمی شام خوردیم که من بالا آوردم. خوابم میومد و دلم میخواست همونجا بخوابم اما بابایی اجازه نداد و گفت بهتره برگردم. ماشینو واسه بابایی گذاشتم و دایی سوم اومد دنبالم.

چهارشنبه 9 فروردین

بابایی صبح اومد و تا یازده و نیم خوابید. بیدار شدیم و رفتیم خونه آقاجون و بعدش دوباره خوابید تا ساعت هفت بعداز ظهر. خواهش کردم بریم سونو اما بلند نشد. میگفت بعدا تنهایی برو. در کل بی حال و بی حوصله بود. شبم زود خوابید.

پنج شنبه 10 فروردین

تا دوازده خواب بودیم. از دل درد بیدار شدم و فهمیدم گشنه شدی. صبحونه خوردیم. مامان جون زنگ زد که ناهار بریم اونجا. بابایی قبول نکرد و به مامان بزرگت زنگ زد و قرار شد ناهار اونجا بریم. وقتی رسیدیم بابایی پیشنهاد داد بریم پیک نیک. راه افتادیم و رفتیم به جاده سنقر و یک سرابی به اسم برناج. جای باصفایی بود. تا پنج  اونجا بودیم. موقع برگشت من رفتم پیش مامان جون. ساعت هشت مامان جون منو رسوند خونه بابابزرگت. شام که خوردیم رفتیم بالا خونه عموت عید دیدنی و بعدش برگشتیم خونه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

ضحی
31 فروردین 91 11:03
نی نی جون 5ماهگیت مبارک انشاا... بیاد روزی که بالای صفحه روز شمار 9ماهگیتو نشون بده به سلامتی