یکروز قبل از چهارشنبه سوری

یکشنبه 21 اسفند ماه

سلام گل پسرم. دیگه تکونات کانلا محسوسه و وقتی بهم لگد میزنی ذوق میکنم و خدارو شکر میکنم که منو لایق دیده و تجربه این احساس قشنگو به من هدیه کرده. خدایا شکرت. من بنده خوبی نبودم اما تو همیشه به من لطف داشتی و منو شرمنده خودت کردی. دوست دارم خدا. هوای نی نی منم داشته باش و لطفتو شامل حالش کن.

صبح رفتم دانشکده. آخرین روز بخش بود. نمراتشونو دادم. دو نفر افتادن و هر چی نمره میدم بازم نمیتونن پاس کنن انقدر نمراتشون پایینه.

بابایی زود اومده بود خونه. منم از صبح پاهام خواب میره و ورم کرده طوریکه کفشام تنگ شدن. با بابایی رفتیم کفش بخریم که چیز مناسبی ندیدیم. ناهار مامان جون خورش آلو درست کرده بود خوشمزه شده بود. ظهر به زور رفتم مطب. خیلی هم خسته شدم. قرار بود بابایی بیاد دنبالم تا بریم خونه عمه بزرگش. تا یک ربع به نه مطب بودم تا اومدیم خونه و حاضر شدم ساعت یک ربع به ده رسیدیم اونجا. همه منتظر ما بودن تا شام بخورن. خورش بادمجون بود با مرغ بریون. ساعت یازده و نیم هم برگشتیم خونه.

دوشنبه 22 اسفند.

بابایی صبح تصمیم گرفت نره بیمارستان. قرار شد منم نرم دانشکده. با هم رفتیم بانک قسط کمر شکنو دادیم و دیدیم به هر دومون حقوقامونو دادن که باعث خوشحالی شد. رفتیم خرید و از چرم مشهد یک جفت کفش اسپرت خریدم بعدش هم رستوران ارگ رفتیم برای ناهار. شیکمم گنده شده و موقع راه رفتن تعادل ندارم چند بار نزدیک بود بخورم زمین. ساعت یک اومدیم خونه و خوابیدیم. اما تازه لگد زدنهای تو شروع شده بود. باباییت دستشو گذاشته بود رو شیکمم که توهم یک کوچولو تکون خوردی بابات شوکه شده بود. کمی هم درباره اینکه اگه بگن اشتباه شده و تو دختری حرف زدیم. من دیگه نمیتونم قبول کنم تو دختر باشی برای من تو گل پسرمی قند عسلمی. در ضمن تو بچه درشتی خواهی بود که اگه پسر باشی یک آقای خوش تیپ میشی اما اگه دختر باشی ...........شوهر از کجا برات پیدا کنیم. اینا همه حرفن مهم سلامتی تو ی جیگره و هر چی باشی دوست داریم تو پاره تن منی پسرم.

الانم بابایی شیر خریده تا بخورم ببینیم خواب رفتگی پاهام خوب میشه یا نه؟

خیلی خسته ام. تو هم داری فوتبال بازی می کنی. بهتره دوتایی بریم لالا گلم. شبت بخیر و بوووووووووووووووووووووووووووس