سپهرسپهر، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره

نی نی اول، بارداری سوم

وارد هفته سی و هفت شدیم

1391/5/8 0:56
نویسنده : معصومه
216 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز جمعه بابایی کشیک بود. منم بیحال.............تصمیم گرفتم ظهر نخوابم شاید شب بتونم عین آدم بخوابم.

زنگ زدم آرش پسرداییت و تولدشو تبریک گفتم. فداش بشم نه سالش تموم شد.

شام خونه مامان جون بودم و خاله جونت منو رسوند خونه. بیشتر از من نگرانه اما میخواد به روی خودش نیاره. میگفت اگه این هفته رو هم به سلامتی پشت سر بذاریم تو دیگه مشکلی نداری و ریه هات به اندازه کافی سورفانتانت داره پس از هفته دیگه هر وقت دنیا اومد قدمت روی چشم.

اومدم خونه و شروع کردم به مرتب کردن فایل هام و وقتی نگاه ساعت کردم دیدم ای وای ساعت سه و نیمه. مثلا میخواستم زود بخوابم. هرکاری کردم خوابم نبرد و تا پنج و نیم بیدار بودم.

صبح با انرژی بیدار شدم و بعد از خوردن یک لیوان شیر رفتم سراغ کابینتها. کشوهارو ریختم بیرون و مرتب کردم. دوتا از کابینت ها را هم خالی کردم که دیدم سرم گیج میره. رفتم رو تخت دراز کشیدم. بابایی از بیمارستان برگشت و دید رنگم پریده نگران شد. برام یک لیوان شربت درست کرد با پسته خوردم. از دانشکده هم زنگ زدن و گفتن برای پایان نامه دانشجوهام باید دوشنبه برم شورای پژوهشی. خیر سرم مرخصیم من...........

ناهار دوتا تخم مرغ نیمرو کردم. بابایی روزه است و لاغر شده. داره وزنمون بهم میرسه. الان 81 کیلو شدم. قبل بارداری 65 بودم و به خاطر بد ویاری تو سه ماهه اول به 61 رسیدم. بابایی هم که 97 بود الان و بعد از 8 روز روزه به 90 رسیده. بهم نزدیکیم.

عصر رفتم مطب. با اینکه مریض زیاد نداشتم اما زود خسته میشم. بابایی اومد دنبالم و رفتیم خونه آقاجون برای شام و افطار. الانم تازه برگشتیم و بابات رفته بخوابه. طفلکی فردا هم کشیکه.........

منم فردا میخوام بقیه کابینت ها را مرتب کنم و اگه خدا بخواد برم آرایشگاه صفایی به صورتم و موهام بدم. خیلی نامرتب شدم.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)