سپهرسپهر، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره

نی نی اول، بارداری سوم

ورود به ماه نهم

1391/4/29 0:59
نویسنده : معصومه
665 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر مامان

خیلی وقت میشه که چیزی ننوشتم. وقت نمیکنم. مامانو ببخش.

تو هفته سی و دوم رفتم پیش دکتر ز. خواهرش که ماماست فشارمو گرفت. ٥/٩ روی ٧ بود.صدای قلبتم گوش کردم. به نظر من هیچ موسیقی ای به این زیبایی نیست. خانم دکتر معاینم کرد و گفت رشدت خوبه. بعدش گفت ترنس ورس قرار گرفتی و بعدم گفت نه ابلیکی. برام سون نوشت تا ببینیم حجم مایع آمنیوتیکت چطوره و قرار شد قرص پره ناتال بخورم و عرق کاسنی هم برای اینکه زردی نگیری بخورم. توصیه کرد کمتر کار کنم چون دندانپزشکان در معرض زایمان زودرسند و منم که کارم جراحیه بدتر.

هفته بعدش شب قبل نیمه شعبان که سی و دو هفته و چهار روزم بود رفتم سونو. اول خودمو معرفی نکردم و منشیش گفت وقت نداریم. خلاصه بعد از معرفی بی نوبت رفتم تو. خانم دکتر کلی تحویل گرفت و حال و احوال کردیم. گفت من خیلی وقته منتظرتم چرا نمیای سونو. اول که تورو دید گفت سی و چهار هفته ای و من خوشحال شدم که از سنت درشتتری. گفت بریچی و بعیده بچرخی چون جا نداری. خاطره زایمان خودشو تعریف کرد و توصیه کرد زیر نظر باشم تا یک وقت مثل اون اورژانسی سزارین نشم.

روز بروز سنگینتر میشم. راه رفتن برام سخت تر شده. نمیتونم خم بشم و چیزی از زمین بردارم.

راستی نوشتم که تخت و کمدتم آوردن یا نه؟ اتاقتو چیدم خیلی قشنگ شده و همه چیز داره برای حضور این مهمون عزیز آماده میشه.

تصمیمم درباره اسمت عوض شد...............امیرعلی....عاشق اسمتم. قربون گل پسرم بشم من.

سرتو خیلی به معدم فشار میدی طوری که نمیتونم غذا بخورم. نفس کشیدن هم برام سخت شده. اما همه اینارو تحمل میکنم و خوشحالم که تو انقدر زود زود داری بزرگ میشی و زندگی را برای من سخت میکنی. شبها اصلا راحت نمیخوابم. یک هفته است که مرخصیم و صبحها نمیرم دانشکده. اینطوری بهتر شب نخوابی ها را تحمل میکنم. کار کردن بعداز ظهرم برام سخت شده. مریضهام دلشون میسوزه. بخصوص خانمها و سعی میکنن باهام همکاری کنن. اگه این قسطهای لعنتی نبود میموندم تو خونه و میخوردم و میخوابیدم تا تو هم کمتر اذیت بشی و تپل مپل بشی. موقع کار جمع میشی یک گوشه انگار داری از خودت مواظبت میکنی تا یک وقتی ضربه ای چیزی بهت نخوره. اون وقته که دلم برات میسوزه و از اینکه سرکار میرم عذاب وجدان میگیرم.

باباییت هم فردا امتحان ارتقا داره. خوشحالم که فردا یک استرس بزرگ از زندگیمون برداشته میشه. واسش دعا کن...........

عکسهای اتاقتو هر وقت گرفتم اینجا میگذارم............

تا پونزدهم مرداد به مریض وقت دادم. دوست دارم ٢٦ یا ٢٧ مردادسزارین بشم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

نایسل
29 تیر 91 1:51
الهیییییی چقدر زود گذشت عزیزم به خوبی خوشی دنیا بیادد خوش نام باشه خیلی اسم قشنگی انتخاب کردی