سپهرسپهر، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره

نی نی اول، بارداری سوم

پسز شیش ماهه من

1391/2/31 23:14
نویسنده : معصومه
402 بازدید
اشتراک گذاری

سلام جیگرم.....................خوبی عزیزم؟ خوش میگذره؟

منم خوبم. پاهام کلی ورم کرده. به قول باباییت مثل فیل شدم. تو این مدت حسابی درگیر بودم. اولندش پایان نامه دایی ٢ که دارم واسش مینویسم  و به سه تا پایان نامه دانشجوهای خودم اضافه شده. دومندش تدارک وسایل و جمع و جور کردن خونه تا تو فرشته مامان وقتی میای کاری نداشته باشیم. امروز یهویی برق اتاق تو و ما قطع شد و باید برق کش بیاریم درستش کنه. در ضمن میخوام حموم تو اتاقمونو روبراهش کنم تا وقتی میای دنیا اونجا ببرمت حموم. باید دوش و روشویی توش بذارم با یک وان کوچولو برای شستن شما خوشمل مامان. حموم بزرگه هم وان و جکوزی میخواد و توالت فرنگی هم لازمه چون دیگه سنگین شدم و نشستن بلند شدنم سخته. از دوتا روشویی تو حموم و توالت هم متنفرم و میخوام عوضشون کنم. فردا بابایی شیفته. شاید برم دنبال این کارا. کتابخونه ها و میز مطالعه هم باید برن اتاق دیگه تا جا واسه وسایل شما باز بشه. لوسترهامونو که خود بابایی نصب کرده آویزونن و سیم هاشون از سقف آویزونه که باید بدم درستشون کنن. کابینت ها هم کمی خورده کاری دارن که باید انجام شه. واسه تو هال یک کولز گازی میخواهیم که باید بخریم و نصب کنیم. باربیکیو هنوز ساخته نشده که باید بسازیم. اتاق خوابها و راهرو هم لوستر ندارن که باید بخرم.یک فرش دیگه هم واسه تو هال میخوام بخرم. چند تا قاب عکسم میخوام ..................دیگه بخارشو هم باید بخرم. حالا دیدی چقدر کار ریخته سرم.

روز ده اردیبهشت به مناسبت روز معلم شام دعوت بودیم و برای اولین بار بابایی با شوق و ذوق راه افتاد. از مطب که اومدم حاضر بود و داشت کفشهاشو واکس میزد. یک مونیتورم کادو دادن.........

بیستم اردیبهشتم رفتیم تهران. هم کنگره بود و هم نمایشگاه کتاب که باباییت به مناسبت تولدم تاریخ تمدن ویل دورانتو واسم خرید. لغت نامه دهخدارو هم خریدم.

بیست و سوم اردیبهشتم روز مادر بود. اولین سالیه که به یمن حضور تو منم مادرم. رفتیم دیدن مامان جون و مامان بزرگت.

هر روز مطب میرم. دیگه دارم سنگین و سنگین تر میشم. تمام مفاصلم درد میکنه. چهارشنبه گذشته موفق شدم دفترچه بیمه بگیرم و دیروز و امروز رفتم آزمایش دادم. نشستن و بلند شدن خیلی برام سخت شده و دیگه نمی تونم روی زمین بشینم تو هم لگدهات واضح و واضحتر شده. بخصوص شبها. دیگه راجت میتونم سرتو لمس کنم . نازت میکنم و بباهات حرف میزنم فقط از اینکه اسم نداری ناراحتم و امیدوارم زودتر یک اسم قشنگ واست پیدا کنم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

سپیده
31 اردیبهشت 91 23:38
خانمی این تازه اولشه بزار دنیا بیاد.


درسته