سپهرسپهر، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

نی نی اول، بارداری سوم

سپهر به پارک میرود

1395/7/15 0:10
نویسنده : معصومه
95 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز که از مهد اومد برگه ای داده بودن بهش برای رفتن به پارک. پس از مشورت من و باباش تصمیم گرفتیم که نره. صبح بیدارش کردم و رفتم دانشکده. سرم شلوغ بود. اجازه جراحی به دانشجو دادم و کلی تشکر کرد. رفتم مهد دنبال سپهر. گفتن که پارک بوده. دوباره ازم اتوبوس بزرگ خواست و منم قول دادم شب براش بخرم. ناهار ماهی داشتیم و خوابیدم. ساعت ۴ مریض داشتم. سپهر دوباره گریه کرد و التماس میکرد نرم. باباش میگه نمیدونم چقدر قسط داریم وگرنه نمیخواد بمونی.  از ۴ تا ۹ یکسره مریض داشتیم. تو فکرم بعد از بیشتر از ۱۴ سال مطب داری بساط چایی تو مطب بذارم. امروز واقعا دلم چایی میخواست. شاید فردا برم بگردم دنبال سماور. بیتا و شهریار هم اومدن مطب. رفتم دنبال مهدی و اول بنزین زدیم و بعدش رفتیم دنبال سپهر. چایی خوردیم و دوباره از غذای نذری با خودمون آوردیم.امشب کوبیده و جوجه بود. مهدی رفت از رستوران داداشش خورشت گرفت. من و سپهر هم سی دی باب اسفنجی و عصر یخبندان و کفشهایم کو خریدیم و اومدیم خونه. شام خوردیم. سپهر بهانه میگفت.  شامشو که دادم گفت سردمه.آبریزش بینی داشت. دیدن هیدرولیک بهش دادن و پتو انداختم روش داشت سی دی نگاه میکرد گفتم لامپو خاموش کنم گفت آره میخوام رو تختم بخوابم  و  عجیب آنکه الان تنها تو اتاقش رو تختش خوابیده. از شب دوم تولدش تو بغلم و رو تخت من خوابیده.

فردا هم نمیفرستش مهد تا پیش خودم باشه و بریم خرید. عصر هم قراره بریم دیدن بچه نفیسه و ناهارم سفره ابوالفضل مهمونم خونه حسنا که احتمالا نمیگم

فردا میخوام نخود و لوبیا و عدس بخرم برای آش رشته و خیس کنم واریزی کنم تا همیشه وقتی هوس آش میکنم سریع آماده بشه.

پسندها (2)

نظرات (0)