قندک 30 روزه من
سلام پسرم
الان که دارم تایپ میکنم تو بغلم خوابیدی..
فدات بشم...تحمل یک ذره ناملایمتی را نداری و سریع غر میزنی...
وقتی میخوای شیر بخوری مثل جوجه پرنده ها تند تند سرتو با دهن باز چپ و راست میکنی و میخوای سینه منو زودتر بگیری اما با این حرکاتت اصلا نمیشه ینه را تو دهنت گذاشت....
نفخ شکمت خیلی زیاده و اذیتت میکنه....مجبورم دایما پوزیشنتو عوض کنم تا شاید بتونی این بادهای مزاحمو خارج کنی...
آروغ زدنت هم شده مکافاتی....شیر میخوری و خوابت میبره...مجبورم سرتو بذارم روی شونه ام و آروغتو بگیرم که یا این کار بیدار میشی و بازم شیر میخوای یا باید ولت کنم آروغ نزده بخوابی که یهو جیغ میزنی و بالا میاری...خلاصه وضعی داریم ما.....
عادت کردی وقتی بعد از پی پی میشورمت و دارم خشکت میکنم تا دوباره پوشکت کنم دوباره پی پی میکنی
بابایی خیلی دوست داره اما توی بغلش راحت نیستی و غر میزنی بهت میگه بابای بابا...بعضی وقتها هم میگه قندک آخه من قندیم..
موهات شروع کرده به ریختن از جلوی سرت...پشت سرت و خط ریشت و موهای شقیقه هات موندن...شکل پیرمردا شدی...دلم میخواد با ژیلت همه موهاتو بزنم تا یک دست بشه اما میترسم اذیت بشی..
جای ختنه ات خوب خوب شده...دیروز برات پماد تتراسایکلین زدم و وقتی عوضت میکردم تو پوشکت کمی خونابه بود اما امروز دیگه خونابه ای نیست و التهابش هم کم شده و دیگه قرمز نیست...
وقتایی که داری شیر میخوری سفت بغلت میکنم و فشارت میدم به سینه ام...خیلی خوشت میاد و یک لبخند زیبا تحویلم میدی...
دیروز ظهر هلاک خواب بودم..دراز کشیدم و تو هم تو بغلم بودی...خوابم برد و هر بار که پشم باز میکردم می دیدم بهم زل زدی..نخوابیدی اما اذیتم هم نکردی..قربون این پسر فهمیدم بشم من....
از وقتی دنیا اومدی ٤ قوطی شیرخشک اس ام ای گلد خوردی.... نوش جونت...