سپهرسپهر، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

نی نی اول، بارداری سوم

کوچولوی او آر اس خور

1391/11/10 16:48
نویسنده : معصومه
260 بازدید
اشتراک گذاری

پسرم هنوز اسهالت خوب نشده........پریشب خونه آقاجون خوابیدیم تا روز بعدش که من 8صبح جلسه داشتم توی طفلکیم زابراه نشی.......خیلی کلافه بودی و تمام مدت نق میزدی...........با پدرجونت رفتیم و قطره استامینوفن خریدیم......ساعت 12 بهت دادم خوردی.....تا 5/3 خواب بودی اما تو خواب وول میخوردی و بیقراری میکردی.......بیدار شدی و شیر خوردی..........تا 7 صبح شاید 10 بار بیدار شدی........با گریه هم بیدار میشدی.....آخرین بار که بیدار شدی آقاجون اومد بردت و منم یک چرت زدم و رفتم دانشکده....قرار بود برم بیمارستان و اتاق عملو ببینم.......از دانشکده رفتم اونجا ....خاله جون سر عمل بود ....رینو پلاستی و خداییش خیلی عالی عمل کرده بود.......رفتم خونه آقاجون..بغل دایی 3 بودی و دایی گفت عربده میکشیدی......با دیدن من ذوق کردی و بازی کردیم و قاه قاه خندیدی...ماشالله بهتر از دیروز بودی......اما هنوزم اسهال بودی......ناهارو خوردیم و رفتیم لالا..حدود نیم ساعتی خوابیدی.......بیدار که شدی منم نتونستم دیگه بخوابم....آقاجون بردت تو هال خوابوندت...متم کمی کتاب خوندم..خانم دلووی ویرجینیاوولف...چایی خوردم و رفتم مطب...قرار بود ببریمت دکتر........ساعت 5/6 زنگ زدم احوالتو بپرسم که پدرت گفت تو مطب دکترین...اوآراس داده بود و گفته بود روزی 7-8 بار لعاب برنج بخوری..علت اسهالتم  عفونت ویرالی بوده که بخاطرش تب کردی و حالا فلور روده تو بهم ریخته و تا تنظیم بشه یک هفته طول میکشه....

اوآراس بدمزه است حتا میوه ایش....مال شما با طعم گیلاس بود ....با میل و اشتهای فراوان خوردیش و دوبار هم لعاب برنج خوردی.........پسرک مظلوم من.....خوابیدی تا خاله جون اومد و بیدارت کرد....اومدیم خونه خودمون....از دیدن خونه ذوق زده شدی ....میخندیدی و سرتو تند تند به چپ و راست میچرخوندی...برات لعاب برنج درست کردم و پدرتم بهت او آر اس داد...12 خوابیدی و بالاخره بعد از 6 شب آروم و راحت خوابیدی حتا پتورو کنار نزدی ...دوبارم بیدار شدی و شیر خوردی...................تا 10 خوابیدی...خدارو شکر بهتری..

کارای جدیدت: عاشق بسته دستمال مرطوب پمپرزتی و باهاش حرف میزنی..با دوتا دستات میگیریش یا کنارت که میذارمش با کف دستت روش میکوبی

بیشتر از قبل از خودت صدا درمیاری...میگی بووووووووو...بووووووووووووو

لب تاپو دوست داری بغلت میکنم و تند تند کلیدها رو فشار میدی و به مونیتور نگاه میکنی....

پدرجونت آنکاله اما رفته بیمارستان مونده...میگه شاید 11شب بیاد....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)