مهمانی نفیسه
صبح ساعت ۱۰ بیدار شدیم و صبحانه خوردیم و دوتایی رفتیم ددر. اول دو دست بلوز شلوار برات خریدم و اتوبوس بزرگم خریدم. گذاشتمت تو آسانسور و رفتم سر کوچه خرت و پرت خریدم و برگشتم. ناهار برای اولین بار نامت مرغ درست کردم. به اون همه زحمت نمی ارزید. خوابیدیم و ساعت ۵ با صدای شکستن لیوان از خواب پریدم. لیوان شکسته بودی. رفتم حمام و برای مهمونی حاضر شدم. بابا نه قبول کرد نگهت داره نه ببردت خونه بابا جون. دایی زنگ زد برامون خونه سراغ داشت. رفتیم. تا تورو گذاشتم خونه باباجون و رفتم مهمونی شش و نیم شد. خیلی خوش گذشت. تا ده و نیم اونجا بودم. دخملش سفید برفی و نازه. رفتم در مغازه دنبال بابات و اومدیم دنبالت که هیات تشریف داشتی. تا رسیدیم خونه خوابت ب...
نویسنده :
معصومه
2:45