سپهرسپهر، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

نی نی اول، بارداری سوم

پسرم مستقل میشود

1395/7/29 2:06
نویسنده : معصومه
176 بازدید
اشتراک گذاری

یکشنبه از صبح درگیر یک مقاله بودم و ساعت ۱۱ هم جلسه بررسی کارنامه آموزشی بود. ناهار ماش پلو خوردیم. قرار بود دوشنبه از طرف مهد بچه ها برن سالن ورزشی و چندتایی حرکت ژیمناستیک هم آموزش ببینند.  سپهر عاشق مدرسه طبیعت شده بود و عکساشون هم عالی بود. زود رفتم مطب و بعدشم دنبال سپهر و اومدیم خونه. قرار شد پدرشوهر جراحی قلب باز بکنه.پری ود هم شدم.دوشنبه از صبح تو بخش بودم. ظهر پاس گرفتم و رفتم پرینت حساب گرفتم. مهدی برام یورو خرید. ظهر از سه مطب بودم تا ۸. پروازم ساعت ۱۰ بود. هول هولی مدارک سفارتو حاضر کردم و رفتم فرودگاه. خدارو شکر تاخیر نداشت. با آژانس هماهنگ کردم برای فردا صبح. خونه تهران سرد بود. صبح سه شنبه ساعت هفت و ده دقیقه در سفارت بودم و زود رفتم تو. ساعت از هشت گذشته بود که نوبتم شد. متاسفانه بیمه مسافرتی نداشتم. رفتم بیرون بیمه گرفتم و دوباره برگشتم. ساعت نه از سفارت بیرون اومدم. بلیط برای ساعت چهار و نیم داشتم. اول خواستم برم خونه اما بعدش پشیمان شدم و رفتم فرودگاه. نیم ساعت بعد یک پرواز بود که سریع بلیط و کارت پروازو گرفتم و ساعت دوازده و نیم خونه بودم. برای سپهر ماشین خریده بودم که خیلی خوشش اومد. خواستم برم مطب اما بعدش تصمیم گرفتم استراحت کنم. تیچر اومد و از سپهر راضی بود. رفتیم دنبال زن داداش ۲ و دخترش. براشون مبل سفارش دادیم و رفتیم خونه مامان اینا. مهدی از مطب رفته بود خونه. برگشتیم خونه و کتلت سرخ کردم خوردیم. سپهر برای خوابیدن تو تختخواب خودش اولش نق نق کرد. لباس خوابش پوشید و براش داستان خوندم خوابید

چهارشنبه ساعت هفت و نیم با دانشجوها کلاس داشتم. هفت بیدار شدم. سپهر تو تختم بود. بیدار شد و کمی نق زدن.  رفتم دانشکده. بعد کلاس بخش بودم. رفتم دنبال سپهر و ۱۰۰ تومن بابت کتابهاش دادم. می خواستم برم آرایشگاه که نتونستم. ناهار خوردم و عین خرس خوابیدم. ساعت چهار مربی داشتم. تا ۸:۱۵ مطب بودم. مهدی هم اومد مطب. یکشنبه بعد از مطب از مغازه کناری سماور برقی خریدم ۳۷۰ تومن. امروز که بین مریضهامون چایی خوردم خیلی چسبید. با مهدی رفتیم دنبال سپهر. میخواستیم شام بریم بیرون که پشیمان شدیم و مرغ خریدیم. مهدی جوجه کباب درست کرد. آخر شب سپهر گشنه بود جوجه خواست نداشتنم.  رفت از تو کابینت بشقاب برداشت و خودش از خورشت قیمه ظهر و برنج ریخت تو بشقاب. گذاشت تو ماکروفر. روشن کرد. خورد. دیگه مستقل شده گل پسرم

از مهدشه خیلی راضی هستیم. امروز میگفت دوست پیدا کرده. اسمش سامه. یک پسری تو کلاسشونه به اسم نیکان که سپهرو اذیت میکنه. امروز کلاس سفالگری داشتن و سیب درست کردن و با رنگ انگشتی رنگش کردن.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)