سپهرسپهر، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

نی نی اول، بارداری سوم

دوباره زلزله

چهارشنبه قرار بود مهدی بیاد. مدرسه ها تعطیل بود. داداش ۱ و زن و بچه برگشتن آپارتمانشون. رفتم مطب. مامان سپهرو برده بود خونه خودشون. بعد مطب رفتم دنبالش. حوصله شام درست کردن نداشتم. مهدی ساعت ۱۱ رسید. هرچی تو یخچال بود گرم کردم خوردیم. پنجشنبه مهدی رفت ویزیت زلزله زدهها. ناهار خوردیم و خوابیدیم. ساعت ۵ مهدی اومد. شام رفتیم پیتزا خوردیم. سپهردوست داشت سی دی ببینیم اما مهدی میخواست زود بخوابه تا جمعه هم بره مناطق زلزله زده جمعه ساعت ۱۰ بیدار شدم. رفتم هلیم خریدم خوردیم. ناهار پختم. غروب شله زرد نذری آوردن و دخترعموی سپهر موند. داداش ۲ با زن و بچه اومد. آوا خوشش از اون دختره نیومد. اونا رفتن و خواهر و زن داداش ۱ اومدن دنبال ما. بچه رو رسوندیم...
29 آبان 1396

مرخصی قبل زایمان

صبح ساعت ۹ بیدار شدم. تا ۱۰ تو تلگرام چرخیدم. سپهرو بیدار کردم گفتم ساعت دهه. گفت ول کن بیا بخوابیم. آرش بیدار بود. صبحونه خوردیم و رفتم خرید. سیب زمینی پیاز و خیار و گوجه با سبد جای پیاز و تو کابینتی و قفسه حموم. مامان باهام بود. ناهار لوبیاپلو خوردیم. زن داداش ۱ ساعت ۲اومد. بعدش قرار شد دوست مهدی بیاد چادر و پتو و زیرانداز ببره برای زلزله زدهها. خوابیدم و بعدش رفتم مطب. سپهر هم با خونواده داداش ۱ رفت نمایشگاه کتاب. بازم جراحیها کنسل شده بودن. چندتا ویزیت داشتم و ۸ راه افتادم. اول رفتم خرید. کلی آجیل خریدم. زن داداش ۱ شام خریده بود. آذر هم خوراک لوبیا درست کرده بود. شام خوردیم. فیلم ورود آقایان ممنوع گذاشتیم. فردا مهدی میاد و تا یکشنبه میمو...
24 آبان 1396

بازگشت پس از یک سال

دوباره میخوام بنویسم. جمعه صبح بابا با هواپیما رفت تهران. بعد اربعین بود و میترسید جادهها شلوغ باشه. سپهر خوابید تا ۱۲. صبحونه و ناهارشو کردم یکی و بردمش پدر خوب. پیتزا و سیب زمینی خورد. البته تموم پیتزاش موند و آوردیمش خونه. اصرار داشت بگردیم و نریم خونه اما من خوابم میومد. من خوابیدم و اونم رفت تو حیاط بازی کنه. ساعت ۴ بیدار شدم. کارتون نگاه کردیم. خواهرم زنگ زد بریم دیدن دایی که از کربلا اومده. اومد دنبالمون. کمی نشستیم. شام نداشتیم. سپهر هات داگ خواست. منو رسوندن در خونه. نیم ساعت بعد سپهرو آورد اما موقع پیاده شدن ساندویچش سر خورد افتاد رو زمین. گریه کرد. آوردمش تو و راضیش کردم پیتزای ظهرو بخوره اما خواهرم بازم براش خرید و آورد در خونه. ...
23 آبان 1396
1